دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
23 بهمن 1402 - 09:10
فلسفه برای کودک 8؛

امانوئل کانت و دانستن

امانوئل کانت و دانستن
کانت می‌گفت ما باید مانند کارآگاهان قبل از اینکه چیزی را باور کنیم، آنچه را که به ما می‌گویند بررسی ‌کنیم و به آن فکر‌ کنیم.
کد خبر : 896072

خبرگزاری علم و فناوری آنا- آزاده پورحسینی؛ امروز قرار است با مفهوم دانستن از دیدگاه فیلسوف مشهور آلمانی،‌ امانوئل کانت آشنا شویم. تصور کنید دوستی دارید که پافشاری دارد چیزی درست است زیرا شخص دیگری به او اینطور گفته است. او گمان می‌کند دانسته‌اش درست است. با این حال نقش ما در این میان چیست؟‌ آیا ما هم باید حرف او را باور کنیم؟   

کانت می‌گفت : «وقتی نسبت به چیزی خبری به ما می‌رسد، باید از مغز خود برای کشف و درک آن استفاده کنیم.» حرف کانت به زبان ساده این است که ما نباید هر چیز را باور کنیم فقط به این دلیل که مردم اینطور می‌گویند! در عوض باید سعی کنیم واقعاً سردربیاوریم موضوع از چه قرار است و در مورد حقیقت درنگ بیشتری داشته باشیم.

به اعتقاد کانت استفاده از عقل به همین معنی است و باید واقعاً درباره شنیده‌ها فکر کرد و کورکورانه گفته‌های بقیه را نپذیرفت. کانت می‌خواست ما مانند کارآگاهان قبل از اینکه چیزی را باور کنیم، آنچه را که به ما می‌گویند بررسی ‌کنیم و به آن فکر‌ کنیم.

کانت همچنین می‌گفت که وقتی در مورد چیزی فکر می‌کنیم، باید از جنبه‌های مختلف بررسی‌اش کنیم، نه فقط از دیدگاه خودمان. این بدان معناست که باید در نظر بگیریم چیزی که می‌دانیم برای همه معنایی مانند ما دارد یا نه.

به باور کانت "دانستن" ما، فقط از تجربه‌های ما به دست نمی‌آید، بلکه ناشی از کارکرد ذهن ماست. کانت تأکید داشت ذهن ما نقش مهمی در تشخیص اینکه چه چیزی درست است و یا نه دارد.

به این جمله فکر کنید: « می‌دانم حق با من است.»

چه چیزی ما را مطمئن می‌کند که حق با ما است؟

بیایید با یک مثال بیشتر با این موضوع روبه‌رو شویم. وقتی یک برگ سبز درخت را در دست دارید،‌با اطمینان به همه می‌گویید که رنگ آن سبز است یا می‌گویید: 4=2+2

از کجا می‌دانید که گفته‌هایتان درست است؟

خب معلوم است! چون همه رنگ سبز برگ را می‌بینند و علم ریاضی و محاسبات هم درستی حاصل جمع را تایید می‌کند.

 

ایستگاه تفکر

1-به نظر شما دانستن یعنی چه؟

2-طرز تفکر به چه معناست؟

داستان کوتاه

روزی روزگاری در سرزمینی دور پرنده‌ای به نام هُدهُد در جنگلی دور زندگی می‌کرد. هدهد به همه می‌گفت: درست است بال‌های من خاکستری است، اما وقتی پرواز می‌کنم و بالهایم را کاملاً باز می‌کنم. پرهای زیر بالم آبی‌رنگ هستند. سنجاب کوچولو گفت: مگر می‌شود؟ بال آبی؟

یک روز هدهد با خودش فکر کرد چرا آبی بودن پرهایش را به همه نشان ندهد؟ او می‌دانست که حیوانات جنگل با رنگ‌ها آشنایی دارند. پس شروع به پرواز کرد و در آسمان زیبا به پرواز درآمد.  درحالی که پرواز می‌کرد می‌شنید که همه حیوانات می‌گویند: به به! چه بال‌های زیبایی! تا به حال چنین پرهای آبی زیبایی ندیده بودیم.

در این میان سنجاب کوچولو هم با هیجان گفت: ببینید چه پرهای آبی زیبایی!

و همه در کنار یکدیگر از آن روز آفتابی بهاری بسیار لذت بردند.

 

انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته